آيه ی ايمان
<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
مضمون بکری در سینه دارمت
هر جا روم به آیه ایمان گذارمت
در بوستان من و غیر از تو بوته ای
گرده فشان که در همه جانم بکارمت
تک تک بتان شکستم مشرک شدم زنو
آری پرستشست بهانه که بت سازمت
درانفرادی غم تا که ضامنم بخواست
آزاد می شوم از بند چون بیارمت
بر بخت من گره چاره ا ش تویی
ای باقی خدا که در انتظارمت
سلام کجايی تو پسر؟ يه خبری به ما بده يا علی
سیدجان امتحانات که تموم شد پس انگار خبری ازت نیس
هو الحق روزها و هفته ها و سالها........... التماس دعا
شايد من خيلی کوچولو باشم. ولی تا حالا از اين احساس ها پيدا نکردم :دي
سلام عليکم. مطلبی در باب وحدت حوزه ودانشگاه نوشته ام که دوست دارم بخوانيد و نظر دهيد. منتظر نظرتان هستم. يا علی مدد. التماس دعا
طلوع خورشيد ولايت و امامت، از مشرق دستهاي نبوت، ميمون و مباركباد...
حالا که اومديد هم آپ نمی کنيد؟؟؟؟؟؟؟؟
دیگر نمی نویسید؟؟
"I think we ought to read only the kind of books that wound and stab us...We need the books that affect us like a disaster, that grieve us deeply, like the death of someone we loved more than ourselves, like being banished into forests far from everyone, like a suicide. A book must be the axe for the frozen sea inside us." Franz Kafka
امين جان. شعر قشنگی بود.به من هم سری بزن تا به معجزه های زندگيم آشنا بشی. شايد تو هم بامن همسفر معجز ها شدی. منتظرت هستم...